جدول جو
جدول جو

معنی مزه هکاردن - جستجوی لغت در جدول جو

مزه هکاردن
مزه دادن، خوش مزه بودن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شِ کَ مَ دَ)
چشیدن. تطعم. تطعم کردن. و رجوع به چشیدن و تطعم و تطعم کردن شود، خوش طعم و خوش آیند آمدن به ذائقه.
- امثال:
به دهانش زیاد مزه کرده است، از چیزی زیاد خوشش آمده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از مزه کردن
تصویر مزه کردن
چشیدن، خوش طعم و خوش آیند آمدن به ذائقه
فرهنگ لغت هوشیار
چشیدن، تجربه کردن، آزمودن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پرهیز هکردن، دوری کردن، خودداری کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
اندازه گیری پارچه یا هر طول دیگر
فرهنگ گویش مازندرانی
کلون در را بستن و قفل کردن در
فرهنگ گویش مازندرانی
باز کردن، گشودن، خجالت کشیدن، تعارف کردن، باز کردن در و پنجره، باز گرداندن به عقب، بریدن قسمتی از
فرهنگ گویش مازندرانی
حمله کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
سوراخ کردن، مته
فرهنگ گویش مازندرانی
سرزنش کردن، نصیحت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
اتراق کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
خرد کردن پول
فرهنگ گویش مازندرانی
نازیدن به چیزی، زیاد به خود بالیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاییدن و نگریستن، وارسی کردن با شتاب
فرهنگ گویش مازندرانی
بافتن گیسو
فرهنگ گویش مازندرانی
جدا کردن نخ از پارچه یا هرچیز بافته شده
فرهنگ گویش مازندرانی
جفت کردن درب، کلون درب را بستن
فرهنگ گویش مازندرانی
به رشته نخ کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
توافق صاحبان گله مشترک بر سر تقسیم دامها بر مبنای غث و ثمین
فرهنگ گویش مازندرانی
آب پز کردن مانند: آلوی آب پز و باقلای آب پز
فرهنگ گویش مازندرانی
پف کردن و ژولیده شدن موهای بلند
فرهنگ گویش مازندرانی
کار شگفت انگیز کردن در ورزش، تمرین کردن، قدم رو کردن سرباز
فرهنگ گویش مازندرانی